شهید مهـــدی هــادیـــان

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهید مهـــدی هــادیـــان

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهید مهـــدی هــادیـــان

آنچه ملاحضه می فرمائید در مورد شهید والا مقام مهـــدی هــادیـــان از شهدای دانش آموز شهرستان ساری می باشد که به همت اعضای جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران پژوهش و ارائه شده است . انشاءالله مورد قبول قرار گیرد.
نام پدر : علی
تاریخ تولد : 1347/01/01
تاریخ شهادت : 1366/05/07
محل تولد : ساری
گلزار روستای آقمشهد ساری
نحوه شهادت : اصابت تیر
محل شهادت : ماووت
منتظر نظرات و پیشنهادات و اطلاعات شما هستیم.

بايگاني

۶ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

میثم میثم
۲۷ دی ۹۴ ، ۰۰:۳۱ موافقين ۱ مخالفين ۰ ۰ نظر
میثم میثم
۲۷ دی ۹۴ ، ۰۰:۲۹ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر
میثم میثم
۲۷ دی ۹۴ ، ۰۰:۲۵ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

جهت مشاهده و دریافت تصاویر روی آنها کلیک نمائید ...

لینک سایت جنگ و درنگ 


شهید مهدی هادیان
شهید مهدی هادیان
شهید مهدی هادیان
شهید مهدی هادیان
شهید مهدی هادیان
شهید مهدی هادیان
شهید مهدی هادیان

میثم میثم
۲۷ دی ۹۴ ، ۰۰:۱۷ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

«بسم ربّ الشهداء و الصدیقین»

 

 

«ولا تحسبن الذّین قتلو فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون»

«هرگز مپندارید آنانی که در راه خدا کشته شده اند مرده اند، بلکه زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی می خورند.»

 

با سلام و درود بر پیشگاه حق تعالی و مهدی موعود منجی عالم بشریت و با سلام و درود بر نائب برحقش امام امت این خورشید فروزان و همیشه طالع و بدون غروب و با سلام بر مه تابان انقلاب حضرت آیت الله خمینی و با درود و سلام بر ستارگان درخشان تاریخ اسلام و دولتمردان انقلاب و با درود و سلام بر گلگون شدگان شربت شهادت نوشیده.

و با درود و سلام بر شما امت همیشه در صحنه که به ندای هل من ناصرا امام لبیک گفتید و با حضور یکپارچه خود در صحنه های پیکار شعار را به شعور تبدیل نمودید.

پدر بزرگوارم اول بنده حقیر را حلال کنید. البته می دانم که شما آنقدر بزرگوارید که مسائل را بهتر از حقیر درک می کنید، پس جائی که اسلام در خطر است جان چه ارزشی دارد. امیدوارم که در سوگ فرزندان یک پدر نمونه بوده و باعث تسلی خاطر دیگران باشید و هرگز قطره اشکی از چشمان مبارک شما فرو نریزد که دشمنان را خوشحال خواهد کرد. می دانم که دامادی فرزندتان را آرزو داشتید، آری چون این آرزوی همه پدران است. پدر بزرگوارم چه خوبست انسان فرزندش را به راهی بفرستد که آرزوی آن را دارد، ولی پدرم نمی دانی برایم این چهار حرف چقدر شیرین و گوارا است، یعنی کلمه «شهید» هر انسان برای رسیدن به این چهار حرف باید آن را طوری تنظیم کند که شهید خوانده شود و بعد پیش بند اسمش قرار دهد آری شهید این کلمه چهار حرفی چقدر شیرین و گوارا برای من است. کسی درک نخواهد کرد جز آن شهیدی که شربت شهادت را نوشید.

بلی پدر، من داماد شده ام البته بدون حضور شما! همسرم شهادت را با خود می برم و فرزندم آزادی را به شما می سپارم. امیدوارم که از او خوب مواظبت کنید. پدرم می دانم که حق فرزندی را نسبت به شما نتوانستم ادا کنم ولی با این وجود امید برای حلالیت دارم. من هرچند که خود فرزندی بزرگ نکردم اما می دانم بزرگ کردن فرزند با این وضع مادی و سخت جانگداز است. پدرم وقتی انسان با این همه سختی و گرفتاری فرزندی بزرگ نماید و چقدر خوب است که او را در راه مقدس اسلام بدهد و شهادت را سرآغاز زندگی او قرار دهد، پدرم با این همه زحمتی که برایم کشیدید من به شما ثمر ندادم، از این موضوع طلب عفو می نمایم. پدرم چون شیر شجاع هستید، می خواهم چون کوه استوار بمانید.

و تو برادرم شما بسیار بزرگتر از آنید که وصیت کنم اما چه کنم که تذکرات لازم است. اول اینکه رابطه خود را نسبت به خانواده های شهدا بیشتر کنید دوم اینکه در مجالس شهادتم خود پیش خدمت باشید چون آرزو داشتم در عروسی ام شما یش خدمت باشید. سوم اینکه جلوی گریه خواهرانم را بگیرید و نگذارید که در عزای شهادت برادرشان گریه و زاری کنند چون می خواهم یک خانواده شهید نمونه باشید، دل های خانواده های شهدا با دیدن آنان آرام بگیرد.

برادرم می خواهم با شهادت خود ثابت کنم که ای جوانان، جان دادن برای خدا آسان است اما قبول ذلت برای یک مسلمان ننگ است و دشوار. بعد از شهادتم یک آرزو دارم و آن این است که بعد از شهادتم هیچ کس جسدم را نیابد و گمنام شهید شوم چون حسین(ع) سرور شهیدان کربلا کسی را نداشت که جسد مطهرش را بگیرد.

 

تو ای خواهر غمدیده نداری خبر از من

کـز گـردش ایام چـه آمد بـسـر من

من تازه جــوان بـودم اندر چمـن خود

نشکفته فرو ریخته همه بال و پر من

 

خواهرم حجاب تو کوبنده تر از خون سرخ من است و خواهرم از شهادتم هیچ گونه ناراحتی از خود نشان ندهید چون دشمنان اسلام از ناراحتی شما خوشحال می شوند، پس صبور باشید که خدا صابران را دوست دارد و با استقامت خود مشت محکمی بر دهان دشمنان اسلام بزنید. از هموطنان و دوستان تقاضا دارم که دست تفاله های طاغوت را از سر مردم محروم و مظلوم ما کوتاه کنند.

الهی بهشت را نشانم نده چون می ترسم بازرگان بمیرم، یعنی برای بهشت بمیرم. الهی جهنمت را نشانم نده چون می ترسم ترسو بمیرم، یعنی از ترس آتش دوزخت بمیرم. الهی نور ایمان بر قلبم نِه تا در راه رضای تو و برای رضای تو شهید شوم. از تمام دوستان و فامیلان طلب عفو می نمایم.

 

خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگه دار

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

میثم میثم
۰۲ دی ۹۴ ، ۰۲:۰۴ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

شهید مهدی هادیان

نام پدر: علی

محل تولد: آقمشهد

تاریخ تولد: ۱/۱/۱۳۴۷

تاریخ اعزام: ۱۳۶۵

تاریخ شهادت: ۲۲/۵/۱۳۶۶

محل شهادت: بانه، کردستان

نام عملیات: نصر ۴

نحوه شهادت: اصابت ترکش

وضعیت تأهل: مجرد

سن شهید: ۱۹ سال

 

     شهید مهدی هادیان فرزند علی در سال ۱۳۴۷ در یک خانواده ی مذهبی و کشاورز در روستای آقمشهد چشم به جهان گشود. دوران کودکی تا هفت سالگی را در آغوش گرم پدر و مادری مهربان و با ایمان و مقید به اسلام سپری نمود و بعد از آن در زادگاهش مشغول تحصیل شد. در همان روزهای اول مدرسه رفتن مادرش را از دست داد و پدرش می بایست هم جای خالی مادرش را پر نماید و هم پدرش باشد. تا کلاس پنجم ابتدائی را در دبستان آقمشهد با موفقیت طی نمود و برای ادامه تحصیلاتش به مدرسه راهنمائی هولار رفت و دو سال در آنجا تحصیل نمود و سال سوم راهنمائی را در مدرسه راهنمائی طبری ساری گذرانید. شهید هادیان از همان روزهای اول زندگیش طعم تلخ مشکلات زندگی روستائی را چشیده و هم اینک غم بی مادری سربار مشکلات و گرفتاریش بود.

      شهید در روستا در اکثر مراسم مذهبی و دینی شرکت می نمود و با اینکه سن زیادی از او نگذشته بود همکاری زیادی با برادران سپاه در رابطه با منافقین جنگلی می نمود. ایشان چون عضو پایگاه مقاومت شهید سلمان بابائی آقمشهد محل بودند اکثر شبها را در پایگاه به نگهبانی مشغول بود و از حزب الهی های محل خیلی حمایت می کرد، بعد از پایان تحصیلات دوره راهنمائی همان طوری که وظیفه هر فرد مسلمان ایجاب می نمود با کسب اجازه از پدرش در تابستان به آموزش رفته و مدتی در چالوس و رشت آموزش نظامی و امدادگری را طی نمود و بار دوم به جبهه اعزام شد و مدت چهار ماه در کردستان در  قله های مختلف از جمله قله کاویژال برای حفظ قرآن و منافع میهن عزیزش دفاع نمود. همچنین جبهه رفتن هایش سبب شد که ترک تحصیل نماید و برای بار سوم که به جبهه اعزام شد در تیپ مالک اشتر در منطقه مهران بود تا اینکه از ناحیه دو پا و صورت مجروح گردید. در دوران مجروحیتش بود که خبر شهادت پسرخاله اش (شهید بهرام کنعانی) رسید. ایشان چون خیلی زیاد به یکدیگر علاقه مند بودند با اینکه مجروح بود در تمام مراسمش شرکت نمود و با خود عهد نمود انتقام خون تمامی شهدا بخصوص پسرخاله اش را از مزدوران آمریکا و دشمنان قسم خورده ی اسلام و زالوصفتان و کافران از خدا بی خبر بگیرد، تا اینکه بانک «هل من ناصراً» به گوش رسید و لبیک گویان در تاریخ ۱۵/۳/۱۳۶۶ همراه دیگر سالکان طریق خدا و عاشقان حسین(ع) و زاهدان شب و شیران روز عازم جبهه های حق علیه باطل گردید و چند روزی در هفت تپه و از آنجا جهت عملیات به غرب کشور رفت و مرحله دوم عملیات نصر ۴ در منطقه ماءوت شرکت نمود و برای مرحله سوم عملیات با اینکه از ناحیه چشم شیمیایی شده بود داوطلبانه در عملیات شرکت نمود و بالاخره در مورخه ۷/۵/۱۳۶۶ روح پر فتوحش به ملکوت اعلی پرواز نمود.

     بنا به گفته هم سنگران و همراهان شهید در جبهه از خود رشادت ها نشان داد، از جمله اینکه یک تنه توانست ۱۰ نفر را به اسارت در بیاورد و ...

     ایشان چون تیربارچی بود او را بلبل صدا می کردند. شهید در طول زندگی مشکلات و مسائل و مصائب زیادی را تحمل نمود، این بود غم نامه شهید مهدی هادیان

 

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

مدیر سایت | 01 05 

میثم میثم
۰۲ دی ۹۴ ، ۰۲:۰۲ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۱ نظر